
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ*های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیش*بینی*اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می*کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین*های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمی*آیم.
تنها برو!
دکتر علی شریعتی
:: موضوعات مرتبط:
جملات كوتاه ,
,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13